دلواپسیهای من و...
خوب که نگاه می کنم خداوند دقیقا جایی دستم را می گرفت که می توانست مچم رابگیرد
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
من یک جوانه ام
قاصدک
کال شور
اقاقیا
شبهای یونسی
ساباط
صادقی حسن
ازکویر دل
پرسپولیس
فردا و دیروز با هم دست به یکی کردند.....
یونسی سرای من
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کاریزو آدرس kariz90.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 15
بازدید کل : 7660
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 15
بازدید کل : 7660
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
ناصر

آرشيو وبلاگ
خرداد 1391
ارديبهشت 1391


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, :: 17:51 :: نويسنده : ناصر

 

چند روز قبل بود که نزدیک غروب شده بود و چند بار برقها قطع و وصل شدند وچون در خونه هیچ وسیله روشنایی نداشتیم گفتم بریم از مغازه روبروی خونه شمع بگیریم وقتی با متینا دختر شش ساله ام رفتیم گفت که متاسفانه شمع نداریم وخودمون هم توی تاریکی هستیم . گفتم برم مغازه بالاتر که ۵۰۰متری فاصله داشت . توی راه متینا با همان زبان کودکانه اش گفت بابا من یک نظری دارم گفتم چه ؟ گفت که برای اقای مغازه دارهمسایه مون هم شمع بگیریم آخه گناه دارن توی تاریکی اند . گفتم که نه خودشون میگیرن . توی راه چند بار تکرار کرد تا رسیدیم به مغازه وگفتم یک شمع بزرگ بدین وپولشو داشتم می دادم که متینا دستمو گرفت وگفت بابا خواهش میکنم برای همسایه هم بگیر برگشتم ونگاهش کردم . واقعا از چشماش می شد فهمید که چقدر براش این قضیه مهمه ولی من هنوز درک نکرده بودم . اتفاقا مغازه دار پول خرد نداشت ومن به اجبار گفتم پس یک شمع دیگه بدین نمی دونین چقدر متینا خوشحال شده بود . رفتیم وشمع را به همسایه دادیم که اون هم بسیار خوشحال شده بود توی خونه به خود آمدم گفتم این شمع از لحاظ مادی هیچ ارزشی نداشت ولی همین کار باعث شد همسایه خوشحال شود ومهمتر اینکه نزدیک بود یک ارزش بزرگ -کمک به دیگران- رادر نظر دخترم برای همیشه از بین ببرم آری بقول دوستم  برای شاد کردن یک انسان نیازی نیست یک کوه را جابجا کنی با یک چیز کوچک هم می شود دلی را شاد کرد.