|
پنج شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, :: 14:10 :: نويسنده : ناصر
بالاخره پس از سالها دردو رنج جانباز عزیز محمد ذاکری به دیدار دیگر برادر شهیدش حسین شتافت . خبر شاید برای ما غیر مترقبه بود ولی برای فرزندان واطرافیانش عجیب نبود چرا که دوماهی بود که حال ایشان وخیم شده بود و سختیهای زیادی می می کشید . آری محمد عزیز امشب دیگر راحت بخواب از درد خبری نیست ازمسکن خبری نیست . از از چشمهای گریه آلود فرزندانت که تا صبح بخاطر تو بی صدا گریه می کردند خبری نیست ازنگاههای دلسوزانه وترحم آمیز دیگران خبری نیست از بی وفایی همرزمانت که در این شرایط سخت حتی نیامدند به عیادتت خبری نیست از بی مهری برخی مسیولان که فکر می کردند سربار آنها بودی خبری نیست آری آسوده بخواب تا نبینی بعداز توسرنوشت آنها که مثل تو عاشقانه به جبهه های جنگ برای دفاع از ناموس وکشور شتافتند چه شد اسوده بخواب که نشنوی حرفهای آنها که از دور هم دستی به آتش نداشته اند در باره تو . آنها که وقتی از کنارشان رد می شوی میگویند آنقدر به شما پول وامکانات می دهند بگیر در خانه ات بشین وکیف دنیا کن . آنها که بخاطر شیمیایی شدنت بعضی وقتها کنترل رفتارت را نداشتی حتی دیوانه ات خواندند وکودکانی که از سر نا آگاهی وقتی می دیدنت با تمسخر به دیگر دوستانشان نشانت می دادند اما رفتار آن کودک قابل تحمل بود ولی رفتار آنها که بایستی حمایتت میکردند طردت کردند وانها که باید دستت را دراین شرایط سخت می فشردند ازپشت بهت خنجر زدند. همه انتظار داشتیم یک تششیع باشکوه برایت برگزار کنند اما چه مظلومانه تشییع شدی مسولان که بجز تک وتوکی که نیامدند هیچ حتی همشهریانت نیز متوجه نشدند که کی به خاک سپردنت. برای تو که در این سالها هر روز تا پای شهادت می رفتی و برمی گشتی زیر عکست نوشتند شادروان محمد ذاکری در صورتی که تو شهید شدی. آری محمد عزیز حالا دیگر آسوده بخواب که ....... ![]()
![]() |